دلنوشته همسر شهید رضایی نژاد از اولین روزها پس از شهادت وی
تاریخ انتشار: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۱۷۵۲۱۲۶
به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، شهره پیرانی، همسر شهید داریوش رضایی نژاد، دانشمند هستهای کشور که هرازگاهی با انتشار تصاویر و دلنوشتههایی در فضای مجازی از همسر خود یاد میکنند، این بار نیز پستی را در صفحه شخصی خود به اشتراک گذاشت و نوشت:
"آرش (برادرم) بعد از چند روز از شهادت باید برمیگشت تهران سرکارش.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گفت عکسها کجا هستند؟ نمیدانستم چه پاسخی بدهم. به کاری مشغولش کردم. همانجا فهمیدم تنهایی از پس پاسخ برخی سوالات بر نمیآیم. باید فکری بکنم. فردای آن روز وزیر دفاع، دکتر عباسی رئیس سازمان انرژی اتمی و شهید فخریزاده آمدند منزلمان. بماند که چه صحبتهایی آنجا رد و بدل شد. به ویژه که من هنوز بابت محافظت نکردن از داریوش و اتفاقات بعد از شهادت داریوش بسیار عصبانی بودم. بیشتر از همه بابت اینکه داریوش را دانشجو معرفی کرده بودند.
وسط صحبتها گفتم میخواهم با توجه به اتفاق و بودن ما در حادثه مدتی مشاورههای روانشناسی دریافت کنیم. با توجه به عصبانیت من و صحبتهای آن روز من (اصلا شبیه کلیشهای که از خانواده شهدا دارید نبودم)، شهید فخریزاده هم به نتیجه رسیده بودند که مشاور لازم هستم.
دو نفر همان شب آمدند منزلمان. خودشان را معرفی کردند. دکتر روانشناس بودند. تا سه ماه بعد وقت و بی وقت برای کوچکترین مسائل به آنها مراجعه میکردم. شاید اگر مشاورههای صبورانه آنها نبود، من نمیتوانستم نگاه واقعبینانهای به این حادثه و عوارض پس از آن داشته باشم. یکی از آنها در همین فضا صفحه دارند که البته شخصی است و کاری نیست.
دیگری که سالهای بعدی هم به ایشان مراجعه کردم خودشان صفحه ندارند یا شاید من صفحهشان را نمیشناسم. چون اجازه نگرفتهام طبیعتا از معرفیشان معذورم. اما تا همیشه قدردان صبوریشان، راهنماییهایشان و محبتی که به من و آرمیتا داشتهاند خواهم بود.
یکی از اولین توصیههایشان این بود که عکسها را برگردانم سر جایشان و آرمیتا را ببرم سر مزار پدرش در همان روزهای اول شهادت و ... . مشاورههایی که درست برعکس نگاه و توصیههای سنتی بود. آنها به ما کمک کردند زودتر با واقعیت مواجه شویم.
امروز از قرار روز مشاوره و روانشناسی است. از این دریچه قدردانی خود را از آنها ابراز میکنم"
بیشتر بخوانید
خاطره همسر شهید رضایی نژاد از بمباران دهلران در زمان جنگ تحمیلیانتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: داریوش رضایی نژاد دانشمند هسته ای همسر شهید شهره پیرانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۷۵۲۱۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اولین فرمانده گردان در تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) که بود؟
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، سردار سید علیرضا ربیعی به یاد دارد که وقتی هنوز تیپ ۲۷ تشکیل نشده بود و حاج احمد متوسلیان و یارانش در کردستان حضور داشتند، یک روز جمعی از پیشمرگان مسلمان کرد را میبیند که از توان جسمی یک رزمنده به وجد آمده بودند. خودش را به جمع پیشمرگان میرساند و میشنود که آنها از رزمندهای به نام «حسین قجه ای» تعریف میکنند.
ربیعی میگوید: یک جمعی از نیرونهای پیشمرگ مسلمان کرد را از روانسر فرستاده بودیم تا کمک حال نیروهای خودی در ارتفاعات دزلی باشند. آنجا درگیری رخ داده و تعدادی از بچههای ما شهید و مجروح شده بودند. پیشمرگها که رفتند و برگشتند، همگی از موضوعی تعجب کرده بودند. علت این حالت شان را پرسیدم، یکی از آنها گفت: «در دزلی دو نفر از رزمندهها شهید شده بودند. آنجا ارتفاعاتی دارد که نه کسی میتواند بالا برود و نه کسی میتواند پایین بیاید. یک همچین وضعیت صعب العبوری دارد. اما همان جا دیدیم یک رزمنده ریز نقش به نام "حسین قجه ای" پیکر دو شهید را یکی روی این دوش و دیگری را روی دوش دیگرش انداخته و دارد از دزلی پایین میآورد. تعجب کردیم ما که زاده و بزرگ شده محیط کوهستان هستیم، چنین توانی نداریم. آن وقت این جوان چطور میتواند چنین قوتی داشته باشد؟»
*پهلوان ریز نقش
حسین قجهای متولد سال ۳۷ در زرین شهر اصفهان و ساحل زاینده رود بود. از نوجوانی به رشته کشتی پرداخته و مقامهایی هم کسب کرده بود. (قهرمانی کشتی جوانان کشور یکی از همین عناوین بود) ریزاندام، اما بسیار قوی بنیه بود و سالها حضور در گود کشتی، تن و جسمش را به غایت ورزیده کرده بود. او پهلوانی بود که از گود کشتی به اوج پرکشید و روی جاده اهواز- خرمشهر، آسمانی شد.
شهید همدانی در خصوص شهید قجهای میگوید: «وقتی برای اولین بار او را دیدم، از گوشهای شکسته و تن ورزیده اش متوجه شدم که کشتی گیر است... بچههای گردانش او را خیلی دوست داشتند. مدام مثل یک دسته پروانه، دور حسین قجهای میچرخیدند و میگفتند برادر قجهای تو را به خدا مواظب خودت باش، چرا اینقدر جلو میآیی؟ برادر قجهای، لازم نیست شما آر پی جی دست بگیری، پس ما چه کارهایم؟ برادر قجهای، دیدی چطور بعثیها را عقب زدیم؟ اگر باز جلو بیایند، به یاری خدا، بیچارهشان میکنیم».
همین دل قرص و نترس حسین قجهای بود که سرش را روی جاده اهواز- خرمشهر به باد داد! او و گردانش در مرحله اول عملیات الی بیت المقدس روی این جاده غوغا کرده بودند. حسین روز شهادتش آن قدر آر. پی. چی زده بود که از گوشهای شکسته اش خون میآمد. در لحظات آخر وقتی که میخواست رخ به رخ یک تانک، آر. پی. چی شلیک کند، همزمان تانک نیز به سمت او شلیک کرده بود. گلوله تانک درست کنار حسین منفجر شده و تنش را کاملا سوزانده بود. به قول یکی از همرزمانش که با پیکر او رو به رو شده بود، جای سالمی در تن حسین باقی نمانده بود.
*تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص)
زمانی که حاج احمد متوسلیان و حاج محمد ابراهیم همت از کردستان به دوکوهه آمدند تا تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) را به همراه سرداران شهیدی، چون محمود شهبازی و حسین همدانی تشکیل بدهند، برای اولین گردانی که قرار بود در این تیپ شکل بگیرد، حاج احمد متوسلیان سراغ حسین قجهای رفت و او را به عنوان فرمانده اولین گردان انتخاب کرد. نام حسین قجهای در تیپ محمدرسول الله (ص) با گردان سلمان عجین شده بود. او با همین گردان وارد عملیات فتح المبین شد و دو گروهانش را فرستاد تا در اولین شب عملیات، توپخانه دشمن را روی تپههای علی گره زد به صورت سالم تصرف کنند. روی آن تپه ها، دو گروه از توپخانههای دشمن قرار داشتند که یک گروه را نیروهای حسین قجهای و گروه دوم را نیروهای گردان حبیب به فرماندهی شهید محسن وزوایی تصرف کردند.
*پهلوانی از کشتی تا رزم
در مورد پهلوانیهای فرمانده گردان سلمان روایتهای بسیاری شده است. یکی از دوستان شهید از دورانی که هنوز حسین مشغول ورزش کشتی بود، تعریف میکند: روز مسابقه، حسین یکی دو تا کشتی گرفت و هنگام استراحت گفت: یک مأموریت فوری دارم. رفت و هنوز مسابقه بعدی شروع نشده برگشت. کنجکاو شدم که در حین مسابقه چه کار مهمی پیش آمده، طاقت نیاوردم و جریان را پرسیدم. گفت: یک خواهر دارم که مشکل جسمی دارد. باید دو، سه ساعت یکبار سری به او بزنم. گفتم: مگر پدر و مادرت نیستند؟ گفت چرا، اما خواهرم بیشتر به من وابسته است و من کارهای او را انجام میدهم».
انتهای پیام/